نویسنده: رسول سعادتمند




 

امروز روز مبارزه است نه دعا خواندن

امروز روزی نیست که در خانه نشست و دعا خواند؛ روز مبارزه است. روزی است که دشمن به دین حمله می‌کند و ما باید در مقابل بایستیم؛ و من تا آخرین قطره خونم می‌ایستم؛ و شما هم باید به همه بگویید و در منابر به مردم برسانید که خطر، دین را تهدید می‌کند. اگر ما کاری به دولتیها نداشته باشیم، آنها کار دارند. چنانکه من در آخرین جلسه ملاقات دکتر صدر، (1) وزیر کشور، گفتم: «ما کاری به شما نداریم؛ مشروط بر آنکه شما هم کاری به دین ما نداشته باشید.» ولی نه؛ اینها کار دارند، منتها کم کم، امروز بهاییات را در ادارات راه می‌دهند، و با یهودیها ارتباط برقرار می‌کنند؛ و فردا می‌گویند اصلاً دین باید از قانون الغا شود.
خطر به قدری زیاد است که هر کسی درک کند، نمی‌تواند راحت بنشیند؛ و علت اینکه اگر بعضی ساکت بوده‌اند، مطلب را نفهمیدند. چنانکه آقای حکیم (2) را گذاشتند مطلب را درک کند، و ساکت بود.
دولت نمی‌خواهد روحانیت قدرت داشته باشد؛ و نمی‌خواهد در ایران باشد. و به همین دلیل بعد از مرگ آیت الله بروجردی متوجه آقای حکیم شدند. گرچه آقای حکیم را نمی‌خواستند؛ اما مایل بودند که مرجع تقلید، در نجف باشد که مزاحم کارشان نباشد؛ ولی نشد. از گرفتن من سودی نبردند؛ چنانکه آقای پاکروان (3) گفته بود. (4)

قیام امام علی (علیه السلام) علیه معاویه، الگو برای مبارزه با حکام ستمگر

خود حضرت امیر- سلام الله علیه- قیام کردند بر ضد معاویه؛ در صورتی که معاویه هم تشبث به اسلام داشت و کارهای اسلامی را می‌کرد و شاید اعتقادات سلامی هم داشته است، شاید؛ شاید هم نداشته. معذلک حتی آنهایی که حضرت میر را به خیال خودشان نصیحت می‌کردند که شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شامات باشد و بعد که پایه حکومت شما قوی شد آن وقت او را رد کنید، به هیچ یک از این حرفها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی رفتار می‌کند و ظلم را در بلاد راه می‌اندازد، من حتی برای یک آن هم نمی‌توانم او را حاکم قرار بدهم. بلکه اگر حاکمش قرار می‌دادند این حجت می‌شد بر اینکه نه، می‌شود که یک فاسقی هم از طرف ولی امر حاکم باشد. و حضرت امیر مضایقه کرده از اینکه حتی اگر مصالحی هم آن وقت مثلاً بود که اگر پای ایشان محکم می‌شد ممکن بود مثلاً معاویه را کنار بزنند، مع ذلک به خودشان اجازه نمی‌دادند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت خودش باقی بگذارند. و این حجتی است بر ما که اگر بتوانیم باید این حكومتهایی [را] که حکومت جورند کنار بزنیم و اگر خدای نخواسته نتوانیم، رضایت بر حکومت اینها ولو یک روز، ولو یک ساعت این رضایت بر ظلم است، رضایت بر تعدی است، رضایت بر غارتگری مال مردم است؛ و هیچ مسلمی حق ندارد که رضایت بدهد به حکومت ظالمی ولو یک ساعت. و همه ما مکلفیم که این حکومتهایی که روی کار آمده‌اند و برخلاف موازین الهی و موازین قانونی حتی قانونی خودشان هستند، همه ما مکلفیم که با آنها مبارزه بکنیم. هر کس به هر مقدار که می‌تواند باید با اینها معارضه و مبارزه بکند و هیچ عذری پذیرفته نیست امروز. (5)

بررسی علل قیام سیدالشهداء (علیه السلام)

از حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه خطبه‌ای نقل شده است که در آن خطبه علت قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرموده‌اند. و آن این است که فرموده‌اند خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است کسی که ببیند یک سلطان جائری حلال می‌شمرد حرمات الله را، چیزهایی را که خداوند حرام کرده است این آزاد می‌گذارد، و مخالف سنت رسول الله عمل می‌کند و عهد خدا را می‌شکند، اگر کسی دید یک سلطان جائری این کارها را می‌کند و مع ذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش، با عمل خودش این انحرافی که سلطان جائر پیدا کرده است تغییر نداد، خدای تبارک و تعالی حتم کرده است، حتم است بر او که این آدمی که ساکت شد در مقابل این سلطانی که حرمت احکام خدا را نگه نمی‌دارد، مخالف سنت رسول الله عمل می‌کند و عهد خدا را می‌شکند، این ساکت بشود در مقابل یک همچو سلطانی و قولاً و عملاً تغییر ندهد مسیر این سلطان جائر را، حتم است بر خدای تبارک و تعالی که جای او را هم جای همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. (6) یعنی این سلطان جائر که اینطور اوصاف را دارد: سنت پیغمبر اکرم را تغییر می‌دهد و عهد خدا را می‌شکند و حرمات الله را سزاوار و رها می‌کند یعنی مُستحِل (7) است، ولو این آدم که این چیزها را از این آدم می‌بیند و ساکت است، همه کارهای واجب و مستحب هم به جا بیاورد، آدمی باشد که سه وقت نماز می‌خواند، در مساجد می‌رود، آدمی باشد که احکام خدا را همه را ترویج می‌کند، موافق رضای خدا عمل می‌کند، همه کارهای خوب را می‌کند، از همه کارهای بد هم اجتناب می‌کند، لکن ساکت است در مقابل سلطان جائر، به حسب این روایتی که نقل شده است از سیدالشهداء سلام الله علیه که به منزله علت قیام ایشان است بر ضد حکومت وقت، این است که می‌خواهند عمل به قول رسول الله بکنند که مبادا یکوقت تخلف بکنند و کسی که تخلف بکند جای او جای همان سلطان جائر است؛ یعنی در هر طبقه‌ای از جهنم که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائری جا دارد، این آدمی هم که ساکت است که این سلطان جائر هر کاری می‌خواهد بکند، ساکت است او، جایش جای همین سلطان جائر است.
حالا ما حساب بکنیم ببینیم که آیا حکومت وقت ما، سلطان وقت ما، این اوصافی که [امام حسین (علیه السلام)] ذکر فرموده‌اند دارد؟ اگر این اوصاف را دارد و ما ساکتیم، باید همین معنایی که فرموده‌اند بر ما منطبق بشود. و ایشان در یکوقتی این مطلب را فرموده‌اند که وقتی که قیام کرده‌اند و نهضت کرده‌اند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل یک عده کثیری و در مقابل ابرقدرتی، که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلاً ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم بود. این را در وقتی ایشان فرموده‌اند که می‌خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان. خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند؛ و علت قیام است، اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم برای اینکه این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نکث (8) کرده است و نقض کرده است، و پیغمبر فرموده است هرکسی ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جای همان یزید است در جهنم. جایی که یزید دارد، کسی که سکوت کند جایش جای اوست.
حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سیدالشهداء- سلام الله علیه- در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرموده‌اند و برنامه داده‌اند. حضرت سیدالشهداء مطلبی را که فرموده‌اند، این مال همه است. یک مطلبی است عمومی: من رأی هر که ببیند، هرکسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور را دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است. یزید یک آدمی بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب می‌کرد و نماز هم می‌خواند و همه این کارهایی که ماها می‌کنیم آن هم می‌کرد؛ اما چه می‌کرد؟ اما از آن طرف معصیت کار بود؛ مخالف سنت رسول الله می‌کرد. رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می‌کرد؛ باید حفظ دماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را می‌ریخت؛ باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می‌داد مال مسلمین را همین شیوه‌ای که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤمنین هم قیام کرد در مقابل او، منتها حضرت امیر لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی [داشت] در مقابل یک ابرقدرت.
ما می‌بینیم که این کارهایی که او کرده است، به این حکام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبیق می‌شود؟ این مسائلی که رسول الله فرموده است، اینها تطبیق می‌شود بر این؟ سلطان است؟ جائر است؟ اینها معلوم که الآن سلطه دارد؛ «سلطان» یعنی سلطه. الآن سلطه دارد و جائر هم هست. خودش هم شاید قبول داشته باشد که جائر است. همه کس هم می‌داند که این آدم جائر است. خوب، مخالفت سنت رسول الله را نکرده؟ هرچه رسول الله فرموده است، ایشان عمل کرده؟! یا اقوال رسول الله را به حساب نمی‌آورند اینها؟ اینها سنت رسول الله را به حساب نمی‌آورند؟ بله، در ایام عمرش برای اینکه من و شما را بازی بدهد، یک دفعه هم می‌رود به حرم حضرت رضا و آنجا یک- دو رکعت نماز هم می‌خواند! من هم نمی‌دانم با چه حالی می‌خواند! یک دو رکعت نمازی هم آنجا می‌خواند و یک حرفهایی هم آنجا می‌زند و این چیزها. این برای اغفال من و شماست. آیا به سنت رسول الله عامل است؟ ایشان عامل سنت رسول الله هست؟ سنت رسول الله این است که دماء مسلمین محفوظ باشد، ایشان حفظ کرده است دماء مسلمین را؟! الآن اطلاعی که رسیده است در همین چند روز، در همین دو- سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در کجا چقدر، در کجا چقدر کشته است. بی اطلاع ایشان است؟! با اطلاع است. بی اطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بی اطلاع شاه است؟! اینها بی اطلاع شاه کاری نمی‌کنند. و من نگرانم از فردا و پس فردا برای اینکه یک خبری به ما رسیده است که إن شاءالله دروغ است من هم حمل کردم که این یک تبلیغاتی باشد ولی خوب محتمل است و آن اینکه اینها اعلام کردند به اینکه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبی و در عزاداری آزادند. از آن طرف اطلاع دادند که یک نقشه‌ای در کار است و آن نقشه این است که یک عددی از اشرار را بین مردم با همان صورت مردم وارد معرکه کنند. (9)

شاه جائر است و مخالف احکام خدا

مسئله این است که الان یک سلطان جائری است؛ یعنی یک سلطه‌ای دارد بر مردم: قشون دارد، لشکر دارد، و قدرتهای بزرگ هم دنبال سرش هستند، و سلطان جائر است، و همه این اوصافی که فرموده‌اند در ایشان هم هست. نفوس مسلمین را خدای تبارک و تعالی محرم کرده است که کسی تصرف در آن بکند این مردم را بکشد؛ این یکی از حرمات الله است و ایشان اجازه می‌دهد، امر می‌کند به آن. اموال مسلمین باید محفوظ باشد، اموال ملت ایران باید محفوظ باشد برای خود ملت ایران، نفت ایران مال خود ایران است، مراتع ایران مال خود ایران است، باید به درد خود ایران بخورد، شیلات ایران باید به درد خود ایران بخورد، مال خود ایران است، جنگلها مال خود ایران است، مخازن زیرزمینی هرچه هست مال خود ایران است، باید خود ایرانی‌ها بیرون بیاورند، استخراج بکنند و استفاده کنند برای همین مصالح خودشان، برای ملت، ایشان همه اینهایی را که ذکر کردم به باد دادند. بر همه حرام است که اموال مسلمین را، آن اموالی که مال یک ملت است، به باد بدهد و به دشمنهای اسلام مثل اسرائیل بفروشد. اسرائیلی که الآن در حال جنگ است با مسلمین، نفت او را بیشترش را می‌گویند که از ایران اداره می‌شود. در ازایش آن هم از قراری که می‌گویند بسیاری از این کشته‌هایی که ما داریم با سربازهای اسرائیل شده است. پس ایشان مستحل حرمات الله است. هم نفوس مسلمین را به باد دارد می‌دهد، و هم اموال مسلمین را، مراتع ما را به غیر داده است، جنگلهای ما را به شرکتهای خارجی داده است؛ شیلات را با کشتن چندین هزار آنطور که می‌گویند چندین هزار نفر را کشتند تا شیلات را از مردم بیچاره گرفتند و به غیر واگذار کردند! نفتمان هم که همه می‌دانید که دارند چه می‌کنند که بعد از چند وقت دیگر ایران هیچ چیز ندارد. هر چه هست غارت کردند و بردند.
این صورتی هم که دیدید، (10)- لابد اینجاها مثل اینکه آوردند- این صورتی هم که دیدید که این چپاولگرها خارج کردند از ایران و اموال ایران را به خارج بردند و بعد از اینکه همه اینها را به خارج بردند، آن وقت به فکر این افتادند که نه، دیگر کسی نبرد دیگر کی نبرد؟! خوب بردند، تمام شد. سه هزار میلیون و بیشتر، سه هزار و چند صد میلیون از خود ایشان و [مزدورهای] این بوده است که حالا بردند. آنهایی که قبلاً بردند خدا می‌داند چقدر است. از اول اینها شروع کردند به بردن ! رضاشاه جواهرات ایران را آن وقتی که می‌خواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل کردند از یک صاحب منصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک صاحب منصبی که همراه بوده است که چمدانهای وقتی رضاشاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که می‌خواست برود چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه افتادند که ببرند منتها بین دریا همان صاحب منصب نقل کرده بود که در بین دریا که با کشتی این آدم را می‌بردند، یک جایی نگه داشتند و یک چیز دیگری، یک بلمی یا یک کشتی که آن شخص گفته بود مخصوص حمل دواب بوده! آنها آوردند متصل کردند به این کشتی و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همانجا چمدانها را برداشتند و انگلیسی‌ها بردند، تمام شد. آن زمان او آن کار را کردند، غیر از آنهایی که دزدیده بود و برده بود.
یک وقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس شد که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود، من می‌خواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او می‌کرد؛ در این زمان هم از اولی که ایشان وارد سلطنت شده دیگر جلوتر خیلی تجربه کرده است، تجربه‌های پدر را داشته است از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهای خارجی، بانکهای امریکا، هر جای دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتی اگر یک اتفاقی افتاد برود سراغ این اموال. (11)

قیام بر ضد شاه، لبیک به پیام پیامبر اسلام

آن صفاتی که در حکومت آن حکومتی که پیغمبر اکرم قرار دادند آن صفاتی به در کلیات حکومت، کلیات صفاتی که در حکومت معتبر است، ما باید از کیفیت حکومت حضرت امیر- سلام الله علیه- اقتباس بکنیم و یاد بگیریم؛ منتها ما نمی‌توانیم تمام آن جهات را [فراهم کنیم]، کسی نمی‌تواند تمام آن جهات را مراعات بکند؛ یعنی یک مقدار زیادش زاید بر اصل قضیه حکومت بوده است، یک کارهای نمونه‌ای مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است؛ لکن اصل مسئله‌ای که حکومت باید یک حکومت عادل باشد و بین مردم هیچ ظلم نکند... در حکومت اسلامی اگر یک نفر مثلاً یک شخصی را کشت، این را می‌گیرند و قصاص می‌کنند لکن یک سیلی اگر کسی به او بزند، آن یک سیلی باید انتقام کشیده [شود] برای اینکه این زاید بر آن مقدار است. یک روز حبس اگر کسی را حبس بکنند، برخلاف نظام اسلام است. موارد خاصی دارد. گاهی حبس می‌شود. اینطور نیست که هر کس را بردند از اول، مثل این حکومتهایی که الآن روی کار هستند، هر کسی را که گرفتند، اول یک مدتی کتکش بزنند و مدتهایی کتک بزنند و حبس بکنند و زجر بکنند، و اینها بعدها هم که تفتیش کردند فهمیدند که ‌اشتباه کردند، آن وقت بگویند ما «اشتباه» کردیم! (12)

آزادی و استقلال فداکاری لازم دارد

سلطان جائری که می‌گفت: مسلمانم، مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود؛ اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت آنطور می‌کرد و مردی بود متعدی و ظالم، و ملت را می‌خواست زیر بار اطاعت خودش بی جهت ببرد، سیدالشهداء لازم می‌بیند که سلطان جائر را سراغش برود ولو اینکه جان بدهد. همین است سیره انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت می‌خواهد بکند بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هر جا می‌خواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل. پس ما مبالاتی نداریم در اینکه کشته می‌دهیم، کشته بدهیم؛ البته باید هم بدهیم.
ما می‌خواهیم یک ملت را آزاد کنیم، ما می‌خواهیم یک امت را آزاد کنیم، ما می‌خواهیم یک امت را مستقل کنیم، ما می‌خواهیم از زیر بار امریکا و انگلستان و روسیه بیرون برویم، البته فداکاری می‌خواهد، جوان دادن می‌خواهد، حبس می‌خواهد، ده سال حبس می‌خواهد. لازم است این امور، همه چیز لازم دارد، و ما اصلاً در این معنی ناراحت نیستیم که داریم حبس می‌رویم، جوانهای ما دارند از بین می‌روند؛ برای اینکه در مقابل [نا] حق است، برای خداست. وقتی یک امری برای خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمی داریم. اصلاً این غمی ندارد که ما برای خدا داریم کار می‌کنیم و جوانهای ما برای خدا دارند فداکاری می‌کنند؛ هیچ ابداً از این هراسی به دلتان راه ندهید. وسوسه‌های شیاطین که خوب ما چه کنیم، چه می‌شود، یا از این حرفهایی که شیاطین القا می‌کنند و بعضی شیاطین هم می‌گویند به ماها و به شما؛ هیچ ابداً خودتان محکم بایستید و هیچ هراس به دلتان راه ندهید که شما پیروزید إن شاء الله. چه کشته بشویم و چه بکشیم حق با ماست، اما اگر کشته هم بشویم در راه حق کشته شدیم و پیروزی است، و اگر بکشیم هم در راه حق است و پیروزی است. (13)

مگر خون ما رنگین تر از خون سیدالشهداء است؟

سیدالشهداء سلام الله علیه وقتی می‌بیند که یک حاکم ظالمی، جائری، در بین مردم دارد حکومت می‌کند، تصریح می‌کند حضرت که اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری در بین مردم حکومت می‌کند، ظلم دارد به مردم می‌کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می‌تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ نبود. لکن تکلیف اینطور می‌دانست که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد در راه، برای اسلام. مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداء است؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا از اینکه جان می‌دهیم؟ (14)

تاریخ جنایات شاهان در ایران

اما تا حالا مقدراتمان از 2500 سال حکومت شاهنشاهی سیاه که تا پریروز این آقا می‌گفت که این مردم ایران اصلاً شاهنشاهی را دوست دارند؛ اصلاً شاه پرستند اینها، در تمام تاریخ این شاهها و این شاه پرستها به اصطلاح اینها دعوا داشتند! جنگ و نزاع بوده بین شاهها و شاه پرستها، آن شاه خوابهایشان، آنهایی که شما وقتی که اسمش را می‌نویسند، می‌شنوید، یک تعریفی از او توی دلتان می‌آید، یا توی یک کتابی می‌بینید که نوشتند: «جنت مکان»، همین جنت مکانشان مردم خبیثی بودند. همان شاه عباس «جنت مکان» است که پسر خودش را کور کرد! برای خاطر مملکت؛ برای خاطر جاه طلبی، همان انوشیروان عادل است که از بدترین ظلمه بوده است، و کارهای ظالمانه‌اش را تاریخ ثبت کرده است.
خدا می‌داند که ایران از این پادشاهها چه بر او گذشته. شما هم دارید الان می‌بینید خودتان این شاه- عرض می‌کنم که- این شاه عدالتخواه عدالت اجتماعی! اسلام پناه! که پریروز در نطقش تعریف کرد که ما می‌خواهیم ترویج کنیم از اسلام و از- عرض می‌کنم- قانون اساسی و اینها. همین آدم تا پریروز آنطور بود، حالا هم دروغ می‌گوید به حضور همه مردم. و می‌دانم می‌فهمند دروغ می‌گوید... نیست. (15)

قتل عامها، غارتها، زندانها

اصلاً از بشر همچو قدرتی ساقط است که بتواند سزای اعمال اینطور جنایتکارها را بدهد؛ آنقدری که در قدرت انسان است همین مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند اما اگر یک کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه می‌کنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهای طولانی، جوانهای ما را در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه می‌کردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می‌کند دست یک آدم عادی شده، آن زجرها و ناراحتیهایی که به جوانهای ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آنقدر زحماتی که به اینها دادند و اینها متحمل شدند، ما نمی‌توانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همه تان هم جمع بشوید همان یک جان را از او می‌گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمی‌شود جبران. شما فرضی بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پای او را ببرید و چشمهایش را در آورید، از این کارها هم بکنید فرض کنید باز هم جبران نمی‌شود. این دلیل بر این است که یک عالم دیگری هست که جبران اینطور چیزها در آنجا می‌شود. برای هر کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. برای زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن است باشد. نمی‌شود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مأمورینش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالم و غیر عالم ما آنطور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلاً اگر دست ما هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمی‌شود که خدای تبارک و تعالی یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در جوانی رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این، او می‌توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ نجات بدهد تمام این قشرهایی که از ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگی شان را، بیشتر زندگی شان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که هیچ کاری نمی‌تواند بکند، از همه کارها او را باز داشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمدرضا درست می‌شود؟ جبران می‌شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریباً اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده، حالا می‌شود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم و مثلاً اگر دست ما برسد دست ما که به همه ذخایر او نخواهد رسید، جاهای خیلی امانی آنها را برده اما یعنی امین برای او و برای ملتهای خودشان و خائن برای ما، آن جواهراتی که پدرش برد نمی‌دانیم الان در خزینه کدام، انگلستان بردند آن وقت، این جواهری هم که، جواهراتی هم که ایشان حمل کرده است که گفته‌اند که حمل کردند چمدانهای پر جواهر این ملت را حمل کردند و بردند، علاوه بر این پولهای بسیار گزافی که صورتها را حالا یک مقداری از آن را فاش کردند شما فرض کنید که بتوانید که همه اینها را هم از او بگیرید لکن می‌توانید شما این هدری که داده است این نیروی ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهای انسانی ما را منقلب کرد به یک نیروهای غیرانسانی، این سینماهایی که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند برای اینکه جوانهای ما را بکشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتی خودشان، از مسائل زندگی بخش خودشان، این مراکز اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در خدمت کشور ما باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی غیرانسانی، چطور ما می‌توانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایات قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماورای این عالم جبران می‌شود؛ و بدانید که جبران می‌شود [إن شاءالله حضار]. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند می‌بیند او را آنجا یک همچو عالمی است. (فمن یعمل مثقال ذره خیراً بره* و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» (16) خودش را می‌بیند. آیه اینطور می‌فرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبی منعکس است و در آنجا خودش را می‌بیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمی‌توانید جبران کنید، اما این جنایات جبران خواهد شد در آنجا. (17)

کتاب منسوب به شاه و جنایات پنجاه سال سلطنت پهلوی

این کتابی که برای ایشان [محمد رضا شاه] نوشته‌اند (18) خودش که عقلش نمی‌رسد که بنویسد، اینها برایشی می‌نویسند! من نمی‌دانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جفنگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت می‌کشد که یک قلمی اینطور، اینطور بی بند وبار [باشد]، اینهمه اختناق، اینهمه گرفتاری مردم، اینهمه کشتار، اینهمه زدوبند، اینهمه فروختن ملت به اجانب، اینهمه خیانت بر ملت مسلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است] یک آزادی‌ای که هیچ کس نمی‌داند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال می‌کند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم می‌شود که ایران یک عالم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت می‌فهمد که همه‌اش لاف و گزاف [است ]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمی‌دانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالم مطالبی نوشته است].
ایشان هم که می‌خواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الان وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی، حتی مخبرین روزنامه‌ها با آن وضعی که حالا چهل پنجاه سال است داشته‌اند، حالا اعتراض کردند که ما را اینقدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامه‌ها، اینها اعتراض کرده‌اند که اینقدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. (19)

اساس سلطنت پهلوی غیرقانونی است

اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوی مخالف قانون اساسی است، اساس سلطنت. به دلیل اینکه هر کسی که به سن من است یا یک قدری هم کوچکتر یادش است، آنها هم که یادشان نیست از آن پیرمردها بروند اگر نشنیده‌اند بپرسند لکن خواب مسئله چیزی است معلوم و معروف که رضا شاه وقتی که آمد و کودتا کرد، احدی قدرت بر اینکه در مقابل او یک کلمه بگوید نداشت، هیچ کس همچو قدرتی نداشت؛ اگر هم یکی دو تا همچو قدرتی داشتند، یکی دوتایی بودند که اثری نداشت، کاری ازش نمی‌آمد؛ مجلسی که در زمان رضا شاه برای تغییر مواد قانون اساسی، در زمان رضا شاه تأسیس کردند، مجلسی بود که ملت باهاش مخالف بود؛ نه اینکه خبر نداشت، مخالف بود ملت! لکن جرأت اظهار مخالفت نداشت اما هیچ کس هم نمی‌رفت رأی بدهد. مردم سر جای خودشان بودند، مردم مشغول کار خودشان بودند، جرأت نمی‌کردند حرف بزنند. آن مجلسی که تأسیس شد برای اینکه مواد قانون اساسی را تغییر بدهند و سلسله قاجار را منقرض کنند و سلسله پهلوی را منصوب کنند به مجلس مبعوثان (20)، وکلای آن وکلای ملت نبودند! این را همه می‌دانند. خود رضا خان هم می‌داند الان توی قبر، می‌داند این را که وکیل نبوده‌اند! پسرش هم می‌داند! این وکلا که اطلاعات دارند دیگر، مثل ما توده مردم نیستند که اطلاعاتشان کم باشد، اینها هم همه می‌دانند خودشان که اصل اساس سلطنت پهلوی برخلاف قانون است اصلاً: مخالف قانون اساسی، اگر او مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پهلوی مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسی است، برای اینکه همان است مسئله؛ وقتی سلطنت ایشان مخالف قانون اساسی است، [همچنین] تعیین وکیل، ولو وکیل را مردم تعیین کنند. لکن قانون اساسی می‌گوید باید شاه فرمان بدهد، ما شاه نداریم که فرمان بدهد؛ شاه نداشتند مردم؛ این، شاه نبود هیچ؛ شاهی که خلاف قانون اساسی است شاه نیست. این وکلا می‌دانند به اینکه این سلسله از سلاطین به اصطلاح برخلاف قانون اساسی روی کار آمده‌اند، و دنباله‌اش هر کاری که اینها انجام بدهند خلاف قانون اساسی است. این با اصطلاح خودشان من دارم حرف میزنم؛ با منطق خود آنها من دارم حرف میزنم، که قانون اساسی را خوب، به آن اعتنا دارند؛ روی همین مسئله قانون اساسی و مواد قانون اساسی، اینها وکیل ملت از اول، از زمان رضا شاه تا حالا ما وکیل ملت نداشتیم! مردم بی خبر بودند؛ یا اگر خبر داشتند نمی‌توانستند وکیل تعیین کنند؛ نبود.
بنابراین، در تمام دوره اینها، هم سلطنت برخلاف قانون اساسی بود و هم مجلسین برخلاف قانون اساسی، مجلس «سنا» که باید نصفش را شاه تعیین کند و نصفش را هم ملت، ملت که اطلاع نداشت، شاه هم که نداشتیم تا تعیین کند، نصب کند؛ برای اینکه شاه قانونی نبود. بنابراین آنهایی که در وکالت و وزارت و عرض می‌کنم اینها بودند همه برخلاف قانون اساسی وکالت و وزارت کرده‌اند! همه شان.
این تشبثشان به اینکه تغییر بدهند یک مهره‌ای را به یک مهره دیگری و یک کسی که به خیال خودشان یک کسی را بیاورند که این عیب را نداشته باشد که در این دورانی که اینها حکومت داشتند حکومت داشته باشد، مثلاً بروند از توی دانشگاه یک استاد دانشگاه بیاورند که در زمان اینها حکومت نداشته، حالا که می‌خواهد وارد بشود خلاف قانون اساسی است. برای اینکه کی واردش می‌کند؟ کی او را نصبش می‌کند به نخست وزیری؟ و چه مجلسی تصویب می‌کند نخست وزیری او را؟ کدام مجلس؟! مجلس برخلاف قانون اساسی، سلطنت برخلاف قانون اساسی؛ پس نخست وزیری برخلاف قانون اساسی است. شما فرض کنید که نعوذ بالله جبرئیل امین را اینها بروند از آسمان بیاورند زمین، مجسمش کنند اینجا که پاک و پاکیزه و طاهر است، لکن به حسب منطق خودشان باید شاه مشروطه تعیین کند نخست وزیر را و مجلس مجلسین تصویب کنند این را؛ ما شاه مشروطه نداریم که! مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسی از روز اول همین قانون اساسی که همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. یکی از مواد قانون اساسی این است که باید پنج نفر از مجتهدین در مجلس باشند، نظارت کنند که مبادا احکامی که اینها صادر می‌کنند برخلاف حکم شرع باشد. این قانون اساسی ما اینطور است؛ متمم قانون اساسی این است؛ پس از اولی که مشروطه را درست کردند، مردم مردم را بازی دادند، از اول بازی دادند؛ مثل همین حالا که می‌خواهند بازی بدهند و دولت مثلاً «آشتی» می‌خواستند روی کار بیاورند. از اول که مشروطه را اینها درست کردند این شیاطین که متوجه مسائل بودند روحانیون و مؤمنینی [را] که تبع آنها بودند، بازی دادند اینها. خدعه کردند، متمم قانون اساسی را قبول کردند و اینها، لکن وقت عمل عمل نکردند به متمم قانون اساسی؛ یعنی پنج نفر مجتهد را در مجلس ما نیاوردند! بله، [مجلس] اول یک صورتی ابتدائاً درست شد، اما آن صورتی بود؛ تمام شد. حالا قریب پنجاه سال است بیشتر از پنجاه سال است که ابداً در مجلس روحانی راه ندارد تا نظارت بکند؛ و این خلاف قانون اساسی است. پس الآن اگر چنانچه ما فرض کنیم که این آقای جبرئیل آمدند در زمین و تبع «اعلیحضرت» می‌خواهند بروند در مجلس، با نصب ایشان و تعیین ایشان و با تصویب مجلس «شورا» و مجلس «سنا»، همان جبرئیل امین هـم خـلاف قانون اساسی کرده! قانونی نیست. وزارتش، قانونی نیست. پس - بناء علیه - این تشبث درست از کار درنمی آید.
علاوه بر این، حالا ما از آن وجهه قانونی و منطق خودشان بگذریم، علاوه بر این مگر این چیزها این صدای مردم را می‌اندازد؟ مگر مردم صدایشان این است که وا وزیرا!‌ای وزیر ما چطور است! مردم می‌گویند ما شاه نمی‌خواهیم، تو می‌خواهی وزیر درست بکنی؟! جواب اینکه ما شاه نمی‌خواهیم این است که وزیر شما این بود، این باشد؟! خوب بروند ببینند این خارجیها که می‌گویند این ملت چه می‌گوید، چه می‌خواهد، ملت را بروند ببینند توی بازارها چه می‌گویند، توی مدرسه‌ها چه می‌گویند، توی دانشگاهها چه می‌گویند، بیرون دانشگاه چه می‌گویند، توی مزارع چه می‌گویند؛ خوب بروند ببینند اینها ببینند که این ملت سرتاسر ایران چه دارد می‌گوید؛ چه می‌خواهد این ملت. اگر یک شبانه روز بر اینها گذشت و از هر آدمی چند دفعه این کلمه را نشنیدند، خوب ما از قولمان بر می‌گردیم، می‌رویم سراغ زندگی مان. اگر نشنیدند که ما نمی‌خواهیم این را، «مرگ بر شاه»؛ از بچه اینقدری تازه زبان باز کرده این را می‌گوید تا آن پیرمردی که حالا دیگر یواش یواش باید حرف بزند، مثل من، خوب، همه نمی‌خواهند. وقتی یک ملتی یک چیزی را نخواست، خوب شاه برای ملت است، وقتی ملت نمی‌خواهد او را، که نمی‌شود که به زور آورد او را آوردند به زور اما فایده ندارد.
بخواهند با این تشبث که یک وزیری را بردارند یک وزیر دیگر بگذارند، یک وزیری که خیر، بسیار هم آدم خوبی است فرض کنید و اجزائش هم و سایر وزرا هم انتخاب کند همه را از دانشگاه یا از رجال پاکدامن اگر آنها لبیک بگویند به این حرفها اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اقناع کنیم به اینکه آقا بسم الله، وزیر خوب ما به شما تحویل دادیم! آنها می‌گویند ما اصلاً سلسله شاهنشاهی را نمی‌خواهیم! اصل نظام شاهنشاهی نظام باطل غلطی از اول بوده. حالا نظام شاهنشاهی را فرضی بکنیم همه ملت این حرف را نزنند، اما سلسله پهلوی که دیگر نمی‌شود کسی انکار کند که همه ایران دارند می‌گویند ما سلسله پهلوی را نمی‌خواهیم. آنها می‌گویند ما سلسله پهلوی نمی‌خواهیم، شما می‌گویید که من وزیر را برداشتم یک وزیر دیگر نصب کردم! جواب آن سئوال این جواب نیست. خواست مردم این نیست تا اینکه مسئله به این ختم بشود. اگر خواست این بود که ما وزیرمان بد است، ما وکیلمان بد است، خوب وزیر را عوض می‌کردند، وکیل را عوض می‌کردند، می‌شد؛ اما وقتی خواست مردم آن نیست، شما یک کاری می‌کنید که خواست مردم نیست؛ آنی که خواست مردم است نمی‌کنید، پس نمی‌تواند درست بشود. این هم به شکست منتهی می‌شود. صددرصد شکست است برای اینکه یک مطلبی نیست که یک کلمه‌اش درست باشد. این نیرنگ هم هر جوری اش بکنند فایده ندارد؛ بخواهند نظامی اش کنند، نظامی هست و شکست خورده؛ نظامی شکست خورده. یک نظام دیگر رویش بیاید، معلوم نیست حالا دیگر همچنین هم نظامیها هم قبول بکنند این معنی را؛ برای اینکه وقتی دیدند یک نظامی قلدری مثل آن مردک شکست خورده، آنها هم دیگر بالاتر از او نیستند در شقاوت! می‌دانند که آن هم شکست خورده است. پس، نه حکومت نظامی و نه کودتای نظامی و نه این خدعه‌ها و حکومت آشتی اینها فایده‌ای نکرد. (21)

پی‌نوشت‌ها:

1. پسر محسن صدرالاشراف، رئیس مجلس سنا (وزیر کشور در کابینه‌های حسنعلی منصور و امیر عباس هویدا).
2. آقای سید محسن حکیم «از مراجع تقلید در عراق».
3. حسن پاکروان «رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت کشور». وی در دیداری با امام خمینی درزندان اعتراف کرده بود که دستگیری ایشان به هیچ وجه به نفع رژیم نبوده است.
4. صحیفه امام، ج 1، ص 346 تا 347.
5. همان، ج 5، ص 29 تا 30.
6. بحارالانوار، ج 44، ص 382.
7. کسی که محرمات الهی را حلال کند.
8. شکستن.
9. صحیفه امام، ج 5، ص 191 تا 194.
10. لیست خارج کنندگان ارز از ایران، که انجمن اسلامی کارکنان بانک مرکزی منتشر ساخت.
11. صحیفه امام، ج 5، ص 194 تا 196.
12. همان، ص 30.
13. همان، ج 4، ص 152.
14. همان، ص 151 تا 152.
15. صحیفه امام، ج 4، ص404.
16. سوره زلزال، آیه 7 و 8.
17. صحیفه امام، ج 5، ص 504 تا 507.
18. «به سوی تمدن بزرگ».
19. صحیفه امام، ج3، ص 385 تا 386.
20. اشاره به مجلس مؤسسان.
21. صحیفه امام، ج4، ص 286 تا 290.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.